منم ستاره می شم و دورتو می گيرم
تو که ستاره مي شی دورمو می گيری
منم ابر می شم، رو تو می گيرم
زرافه کوچولو آرزوهای عجیب و غریبی داشت.یک شب آرزو کرد که گردنش خیلی خیلی دراز باشد. همان موقع، فرشته ی آرزو از آن جا می گذشت که صدایش را شنید. به او لبخندی زد. آن وقت گردن زرافه کوچولو دراز شد. دراز و درازتر.خیلی دراز. آنقدر دراز شد تا به آسمان رسید. حالا سرش در آسمان بود وتنه اش روی زمین. (بیشتر…)
